بهاربهار، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات بهار

مدرسه و ماجراهای مدرسه

1390/7/29 10:33
نویسنده : بهار
1,232 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا سرگرم درس خوندنم تکلیفام خیلی زیاده مامانم هم چند تا میزاره روش باید همه رو انجام بدم  "آخه این انصافه "

اون هفته تو مدرسه خوردم زمین چونه ام زخم شد و خون اومد ناظممون برام بتادین زد و خوب تمیزش کرد زنگ زدن به مامانم که خبر دار بشه مامان مدرسه بود

مامان خیلی ناراحت شد با خودم حرف زد منم یکم ناراحت بودم بخاطر همین به بابا زنگ زد که بیاد دنبالم

بعد از چند روز خشک شد ولی هنوز جاش خوب نشده.

بهار

معلمامون امسال یکم بد اخلاقن کمتر می خندند و بیشتر اخموان البته من مشکلی باهاشون ندارم چون همیشه تکلیفامو به موقع انجام می دم.

دیشب با هم(خانوادگی مثل همیشه ) رفتیم بازار که اسباب بازی بخرم(پول تو جیبیمو جمع کردم برا اسباب بازی ) که یه بیبی بورن خوشکل خریدم قبلا یکی داشتم ولی سرش شکست حالا یکی دیگه خریدم کالسکه هم داره باران خیلی دوسش داره از دیشب تا حالا داریم باش بازی می کنیم

برای باران هم چند تا خرس خریدیم ولی با اونا بازی نمی کنه بیبی بورن رو دوست داره .

بیبی بورن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نازنین زهرا
1 آبان 90 10:08
الهی عزیزم مواظب خودت باش گلم عروسکتم مبارک