بهاربهار، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات بهار

ماجرای مسافرت قسمت دوم

1390/4/12 18:17
نویسنده : بهار
315 بازدید
اشتراک گذاری

سلام حالتون خوبه قسمت اول ماجرای مسافرت رو خوندید اگه خوندید الان بقیه شم بخونید .

بعد از تفریح و خوش گذرونی توی صحنه به  بیستون رفتیمو بازدید ما از اونجا تا 6 بعد از ظهر ادامه داشت

بیستون

بیستون

غار شکار چیان

 

غار شکارچیان

 

دریاچه ی بیستون

من و بارن

بعد از بیستون به شهر کرمانشاه رفتیم و طبق معمول به سمت خانه ی معلم رفتیم و راحت در هتل مستقر شدیم.

یکم استراحت کردیم و طرفای ساعت 8 مامان و مامان جون می خواستن برن بازار ولی بابا جون خسته بود و با ما نیومد .

رفتیم بازارو تا ساعت 10 بازار بودیم بعد شام خریدیمو رفتیم هتل .

بعد از خوردن شام و دیدن سریالها خوابیدیم.

پنجشنبه 90/4/9

صبحانه رفتیم پایین و در رستوران هتل خوردیم.

قرار بود که امروز به طاق بستان برویم . پس به سمت طاق بستان حرکت کردیم.

سه سال پیش که اونجا بودیم آب دریاچه ش خشک بود ولی امسال پر از آب بود.

بازدید ما از طاق بستان تا ساعت 10 طول کشید.

طاق بستان

 

طاق بستان

 

طاق بستان

طاق بستان

بهار کوچولو در طاق بستان

 بهار کوچولو در طاق بستان تابستان 87

بعد از طاق بستان به بازار سنتی و سر پوشیده ی کرمانشاه رفتیم اونجا من یه کلاه محلی خریدم.

بعد از مقداری خرید خوراکی مثل کاک و نون برنجی و ..... و مقداری خرید لباس ظهر شده بود و برای صرف نهار به همان طاق بستان برگشتیم بعد از خوردن ناهار که یکم برامون گرون تموم شد ( چون مامان جون غذاها بهش نساخت و مریض شد ولی خدا رو شکر شب بابا و بابا جون بردنش بیمارستان و زود خوب شد) به هتل برگشتیم و عصری با بابا و باباجون و مامان و باران به پارک شهر بازی رفتیم بعد از کلی بازی به سمت هتل رفتیم من سریالها رو ندیدم چون از خستگی خوابم برد .

شهر بازی

 عصرا هر موقع وقت داشتیم می اومدیم پایین توی پارک هتل بازی می کردیم.

بهار

بهار و باران

بهار در سال 87 روی همون تاب

بهار در چهار سال و نیمگی روی همون تاب فقط اختلافش اینه که جدیدا تابها رو رنگ زدن

جمعه 90/4/10

ساعت 6 صبح بیدارشدیم و دندون من که خیلی لق بود افتاد و از دستش راحت شدم .

وسایلمونو جمع کردیم ساعت هفت صبح رفتیم پایین صبحانه خوردیم و ساعت 8 راه افتادیم طرف اهواز از راه نور آباد به خرم آباد از خرم آباد از جاده ی جدید به سمت اهواز . توی راه فقط یه بار برای بنزین زدن ایستادیم و یه بار هم توی اندیمشک بابا برامون بستنی خرید ساعت 2:30 رسیدیم اهواز.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان جون
14 تیر 90 9:54
سلام بهار جون
همیشه به سفر وشادی باشی خانومی
خیلی عکسها زیباست مخصوصا که من تا به حال ندیده بودم
موهاتم خیلی ناز شده خوشکل خانوم

مرسی
مامان آريا
15 تیر 90 16:00
سلام عزيزم اميدوارم هميشه به سفر خوشي و شادي بگذروني
بوس براي بهار گل و خوشگل


ممنون از لطفتون