پارک
من عاشق پارکم هیچ تفریحی برام بهتر از پارک نیست همیشه وقتی از جلوی پارک رد می شیم دوست دارم بریم بازی و سوار چند تا وسیله ی بازی بشیم از بچگی پارکو
دوست داشتم از وسیله های بازی هم بیشتر از همه از اژدها خوشم میاد .
پنجشنبه بابا ما رو برد بیرون
تو ماه رمضان چون بابا بعد از افطار دوست داره استراحت کنه زیاد جایی نرفتیم ولی بابا
پنجشنبه گفت که امشب می برمتون بیرون خلاصه رفتیم یه دوری تو خیابونا خوردیم و یه بستنی خوشمزه هم خوردیم و بعد می خواستیم بیایم خونه به بابا گفتم بابا بریم پارک بابا هم زود قبول کرد و ما رو برد پارک شهر بازی اول باران و سوار ماشین کردیم یکم
براش عجیب بود که تنهایی سوار ماشین شده و داره می ره و ما باهاش نمی ریم داشت
یواش یواش گریه می کرد که یه آقایی زحمت کشید و از ماشین درش اورد بعد هم من
رفتم سوار اژدها شدم یکی دوتا دیگه وسیله سوار شدیم و خوشحال و خندون اومدیم
خونه
جمعه جایی نرفتیم ولی دیشب رفتیم یه سر خونه مامان جون اینا هر چی به شادی گفتیم بیاد خونمون نیومد خیلی تعارفیه خاله عذرا اینا هم اونجا بودن و باران یکم غریبی می کرد خاله عذرا خاله ی بابامه .
مامانم چند روز پیش زنگ زد مدرسه مون و گفتند که بیایم و حواله ی مانتو و سرویس رو تحویل بگیریم
خیلی خوشحالم که مدرسه ها داره شروع می شه کاش همین فردا می رفتیم مدرسه.