امروز مهمون داشتیم
امروز صبح مامانم از خواب بیدارم کرد " بهار پاشو ارشیا اومده " من زود از جام
بلند شدم دیدم ارشیا و النا و خاله لیلا تو اتاقن . از دیشب
می دونستم که خاله لیلا اینا میان .
النا بزرگ شده بود از موقعی که سه ماهش بود و خاله لیلا اومده بود
خونمون دیگه ندیده بودمش.
این الناس این هم ارشیاس
من و باران بلند شدیم بعد از سلام و روبوسی رفتیم دست رومونو شستیم
و اومدم پیش ارشیا تا با هم بازی کنیم
ولی ماشالله ارشیا انقد فضول شده بود که نمی شد باش بازی کنم
بیشتر دوست داشت با کامپیوتر بازی کنه که مامانم براش سی دی بازی
گذاشت تا بازی کنه تا لحظه ای هم که می خواست بره پای کامپیوتر نشسته
بود و بازی می کرد
الان هم که یه ساعتی می شه که باباشون اومد دنبالشون و رفتن بهبهان
اینم ماجرای امروز من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی