خاطره ی روز مادر

دو روز که خاطراتمو ننوشتم آخه وقت نکردم دیروز همش

بیرون بودیم دیگه من و بارانم خسته شدیم .

اول از روز مادر براتون بگم که فکر کنم شش یا هفت بار به بابا

زنگ زدم الو بابا شیرینی یادت نره الو بابا از طرف من یا ادکلون

بخر یا دسته گل الو .....الو.....بعد می خواستم رو هدیه ای که

بابا از طرف من خریده یه نوشته ای هم بزارم نمیدونستم تقدیم

با چه تی نوشته می شه از مامانم پرسیدم مامان تقدیم با چه

تی نوشته می شه می خوام بدونم.مامانم گفت با ت دو نقطه

خوب من هم نوشتم تقدیم به مادر... نمیدونستم عزیزم با چه زی

نوشته می شه یعنی شک داشتم از مامانم پرسیدم .مامان عزیزم

با چه زی نوشته می شه می خوام بدونم همینطوری.مامانم گفت

با ز که شبیه ر نوشته می شه. تقدیم به مادر عزیزم .روز...

مامان روزت با چه تی نوشته می شه مامان:ت دو نقطه

تقدیم به مادر عزیزم   روزت مبارک.

نوشته مو آماده کردم کلی قلب توش کشیدم یه برچسب

خوشگل هم توش زدم بابا که اومد هم شیرینی خریده بود هم

اودکلون .شیرینی رو که به مامان دادم و گفتم روزت مبارک باران

گفت: من من. بابا هم اودکلون رو داد به باران و باران بدو بدو اومد

پیش مامان و اودکلون رو داد به مامان. مامان خیلی خوشحال شد

من هم خوشحالم که تونستم مامانم رو خوشحال کنم.

دیروز هم که اول رفتیم خونه خاله مینا ( خاله مینا کوچولو که بودم

با خاله رویا تو مهد کودک مدرسه منو نگهداری می کردند. قبلا

بهتون گفته بودم )آخه خاله مینا یه مدت پیش تصادف کرده بود و

مامانم نرسیده بود بره پیشش از خونه ی خاله مینا رفتیم خونه

خاله ناهید اونم یه بچه ی کوچولو داشت رفتیم دیدن بچهش مادر

جون هم اونجا بود و چند تا عکس با هم گرفتیم.بعد بابا اومد دنبالمون

اومدیم خونه ,مامانم برای مامان جون کیک پخته بود که روز مادر

براش ببریم بابام تا دیر وقت سر کار بود و نرسیدیم بریم خونه مامان

جون اینا .کیکا رو برداشتیم و رفتیم خونه مامان جون اینا و ساعت ده

و نیم برگشتیم . سریال ساختمان پزشکان رو هم ندیدم اشکال نداره

امروز تکرارشو می بینم.