کارنامه
امروز مامانم صبح زود منو از خواب بیدار کرد تا من و باران رو ببره
خونه مامان جون اینا و خودش بره مدرسه برای مراقبت.ما هم که
رفتیم خونه ی مامان جون خوابیدیم.
مامانم ساعت ده صبح با مامان جون تماس گرفت . از خواب که بیدار
شدم مامان جون گفت که مامانت زنگ زده و گفته که می خوام برم
کارنامتو بگیرم و دیرتر میام دنبالتون .خیلی ناراحت شدم چون دلم
می خواست با مامانم برم مدرسه خیلی دلم برای مدرسه و معلمم
تنگ شده بود .
خلاصه مامانم کارنامه مو گرفت و اومد دنبالمون . کارنامه م همش
خیلی خوب بود و من از دیدنش خیلی خوشحال شدم تازه یه کارت
هزار آفرین هم بش چسبنده بودن.
مامان جون و بابا جون هم از دیدن کارنامه ی من خیلی خوشحال شدن .
چند دقیقه بعد بابام اومد دنبا لمون وقتی رسیدیم خونه کارنامه مو
نشونش دادم خوب بابام هم خیلی خوشحال شد و همون موقع جایزه ی
منو داد .
«« بابا خیلی ممنون»»
این بود خاطره ی کارنامه گرفتن من.