ماجرای مسافرت قسمت اول
سلام ما برگشتیم بعد از یک سفر 4 روزه به نهاوند و کرمانشاه جای همتون خالی بود خیلی خوش گذشت . یکشنبه 90/4/5 خیلی کار داشتم باید وسایلمو برای مسافرت جمع می کردم .حموم می رفتم و...... وقتی همه ی کارامو انجام دادم لباسای تو راهمو پوشیدم و خوابیدم. دوشنبه 90/4/6 ساعت 5:45 صبح مامان از خواب بیدارم کرد بلند شدم و مسواک زدم و موهامو شونه کردم دیگه کاری نداشتم و آماده ی مسافرت بودم وقتی مامان و بابا وسایلو گذاشتن تو ماشین بارانو که لباسای تو راهش تنش بود و بغل کرد و رفتیم دنبال مامان جون اینا . ساعت 6:15 در خونه ی مامان جون اینا بودیم اونا هم وسایلشونو گذاشتن تو ماشین و ساعت 6:30 به سمت نهاوند راه افتادیم . توی راه یکی دو بار حالم ب...